گویش نایینی یا زبان نایینی؟
گویش نایینی یا زبان نایینی؟
در اینجا لازم است که گویش و زبان را تعریف کنیم. گویش خود یک زبان است که صورت نوشتاری ندارد و زبان ملی و رسمی یک کشور محسوب نمیشود اما از نظر علم زبان شناسی یک زبان زبان تلقی میشود. مثلا زبان نایینی یا سمنانی را که صورت نوشتاری ندارد و زبان رسمی یک کشور هم به حساب نمیآید ، گویش مینامیم.
گویش با لهجه تفاوت دارد ، تفاوت آنکه لهجه نیاز به ترجمه ندارد . هرجا که نیاز به ترجمه است ، گویش و زبان در برابر ما قرار دارد . در واقع تمام گویشهای ایرانی ، زبانهای ایرانی خوانده میشوند. کلمه گویش اسم مصدر است از فعل «gu» که در زبان پهلوی به صورت «guwišn» استعمال میشده و در زبان فارسی صامت «n» پایانی افتاده و به صورت گویش در آمده است.
توضیح نشانههای صوتی در این مقاله :
ای (کوتاه) : i
او (بلند) : u
آ : ā
اَ : a
اِ ( کسره پس کشیده): ∂
ای : i
اِ (کشیده یای مجهول) : e
اُ (ضمه کشیده) : o
او: ū
ش : š
صورت بلند «اُ در زبان فارسی»
پیش از اینکه وارد بحث اصلی شوم به نظرم آمد که اگر مختصری درباره وجه تسمیه و اشتقاق کلمه «نایین» بنویسیم ، به جا و پسندیده است تا آنجاییکه نگارنده این مقاله اطلاع دارد ، در کتابها و منابع راجه به کلمه نایین بسیار آمده است. نایین در عبری یعنی جمال و آن شهریست در جلیل کرد که در انجیل لوق باب هفتم شماره 11 ذکر شده و آنرا فعلا «نین» گویند.که شهری بزرگ و حصاردار بوده است. اما در حال حاضر ده کوچکی است و این ده از کوه طور به خوبی دیده میشود.
اگر بگوییم نایین از بناهای یهودیان است که کورش آنها را از بابل ، زمانی که در زندان بخترالنصر اسیر بودند نجات داد و قسمتی از آنان را به جنوب اصفهان کوچانید . این شهر نایین را به یادگار از شهر نایین فلسطین بنا نهادند ، سخن نا حق نگفتهایم.
در سفرنامه صفاء السلطنه نایینی نیز چنین میخوانیم: «وجه تسمیه نایین این است که از ابنیه نائن ابن نوح ابن سامه این نوع (ع) است». در منابعی دیگر کلمه نایین را برگرفته از نام نی ، به دلیل رویش گیاه نی در این منطقه میدانند.
اکنون میپردازیم به موضوع اصلی یعنی تاریخ گویش نایینی. این گویش مردم نایین و اطراف آن میباشد. نایین در فاصله 140 کیلومتری شرق اصفهان ، بر سر راه اصلی اصفهان یزد واقع شده است. گویش نایینی یکی از گویشهای مرکزی ایران است؛ این تقسیمبندی با عنوان مرکزی ؛ بیشتر جنبه جغرافیایی دارد تا زبانشناسی.
حدود 50 هزار نفر به این گویش سخن میگویند که در سالهای اخیر به مرور از این تعداد کاسته میشود و قلمرو انتشار آن از سوی شمال غربی تا نزدیکیهای اردستان ، از جنوب تا حوالی عقدا واقع در استان یزد ، از طرف شمال تا انارک و از طرف جنوب غربی تا حوالی کوهپایه اصفهان میرسد. برخی از روستاهایی که در جامعه و یا محدوده زبانی گویش نایینی قرار دارند و به این گویش سخن میگویند و دارای جمعیت بالای هزار نفرند عبارتند از : انارک ، بلان ، کجان ، تودشک و تودشکچو. در این روستاها لهجههای مختلفی از زبان نایینی وجود دارد.
گویش نایینی تنها صورت گفتاری دارد و مانند سایر گویشهای فعلی ایران تحت نفوذ زبان فارسی بوده است، بطوریکه گویش نایینی به تدریج به «فارسی نایینی» تبدیل میشود. این دگرگونی در شهر نایین به خوبی مشاهده میشود. برای مثال جملههای زیر فارسی نایینی محسوب میشود و نه گویش نایینی:
فارسی نایینی : ketab ja šud کتاب تمام شد
گویش نایینی : kutab ya bi کتاب تمام شد
فارسی نایینی : dareškardand اخراجش کردند
گویش نایینی : beroši ka اخراجش کردند
همانطور که ملاحظه میشود از واژههای فارسی در جمله گویش نایینی استفاده شده است ، یعنی قالب جمله نایینی و واژه فارسی است.
تغییرات صوتی:
همه زبانها مدام و پیوسته در حال دگرگونی است ، این دگرگونی در اصوات، دستور و در معنای واژههای آنها رخ میدهد. این تحول تدریجی میباشد و برای سخنوران و گویشوران زبان غیر محسوس است.
تغییرات صوتی و آوایی منظم هستند وقتی صوتی تغییر کند تمام اصوات مشابه آن در همان محیط صوتی و در همان منطقه جغرافیایی نیز به طور همزمان تغییر میکنند و یا به عبارت دیگر تغییر و تحول صوت منظم و قانونمند است.
تغییرات واکهای و همخوانی (صامت یا مصوت) در زبانهای ایرانی از دوره باستان تا به امروز علت واحدی نداشته است بلکه تابع عوامل متعدد بیرونی و درونی بوده است و در مجموع این دگرگونیها تابع نظم خاص بوده است. اختلاف صوتی در واژههای زبانها و گویشهای گوناگون ایرانی بر اساس نظم و قاعدهای بوده که در طول تاریخ پدید آمده است. این واژهها در آغاز کار در زبانهای باستانی ایران متشابه بودند و سپس هر یک طبق نظم و قاعده خاص خویش تکامل یافته و به شکل امروز در آمدهاند. همچنین مطابقتهای منظم صوتی در واژههای زبانهای ایرانی دلیل محکمی است بر اینکه زبانهای مزبور ابتدا واحدی کامل و دارای همبستگی درونی بودهاند و مشابهتهای آنها ریشهی تاریخی دارد. به عنوان مثال در اینجا واژه «روُزَنه – raožana» را از نظر میگذرانیم که صورت اوستایی آن به معنای درخشان و نورانی بوده است که از پیوند «ana» و کلمه «raož» ترکیب شده است.
واژهی «raožah» در زبان اوستایی به معنای روز و روشنایی آمده است که شکل پهلوی آن «rōz» میباشد؛ پس میتوان گفت که واژهی روزنه در فارسی امروز صورت تحول یافتهی واژهی «raožana» اوستایی میباشد. این واژه در گویش نایینی وجود ندارد اما واژهی «hūrnū» (هُرونو) به معنای «روزنه یا جای عبور نور در گنبد» را به همین ترتیب میتوانیم در این گویش ردیابی کنیم. به نظر میرسد که این واژه صورت دگرگون شده واژه فرضی «hvarana» باستانی باشد که از کلمهی «hvar» به معنای خورشید به اضافهی پسوند یا گسترهی «ana» درست شده است.
از مطالعه و مقایسه تعداد زیادی واژههای اصیل گویش نایینی با همانند آنها در زبانهای اوستایی ، فارسی باستان، پهلوی و فارسی تغییرات و ویژگیهای صوتی جالبی مشاهده میشود که در اینجا با بررسی تعداد کمی از این واژهها رابطه خویشاوندی و تاریخی گویش نایین با زبانهای فوق نشان داده میشود تا از این طریق بتوانیم جایگاه این گویش را در دسته بندیهای زبانهای ایرانی مشخص کنیم.
واژه «نمد» نمونه خوبی است که در آن میتوان تغییر صوتی «a» را به «اَ» و «d» را به «y» به خوبی مشاهده کرد.
nimey (نایینی) → mamad(فارسی پهلوی) → mamata (اوستایی) → نمد
با این توصیف در تمام واژههای گویش نایین صامت «ل» و «t» باستانی بین دو مصوت یا بعد از مصوت به صامت «y» تبدیل شده است. مثلا در واژهی اوستایی «kata» به معنای خانهی کوچک یا اطاق که در زبان پهلوی به صورت «katak» و در فارسی به صورت «kad» مانند کلمه «کدبانو» و در گویش نایینی به صورت «kiya» کِییَه به معنای خانه در آمده است میتوان این تغییر صوتی را مشاهده کرد.
طبق همین قاعده میتوان گفت که نام روستای «مَزْیَک» «mazyak» از توابع نایین احتمالاً در ابتدا به صورت «mazdak» یا «maždak» به معنای «مُزد ، پاداش و مژده» استعمال میشده است. در اینجا به کلمهی شب نگاه کنید که از صورت اوستایی «xšap» به شکل «šew» «شِو» از گویش نایینی و در زبان پهلوی به صورت «šab» در آمده است و در آن مشاهده میشود که خوشه پایانی «ap» یا «ab» به «ew» تبدیل شده است.
مشابهتهای دستوری:
پسوند – پیشوند
برخی از پسوندها و پیشوندهای زبانهای باستانی ایران به گونهای در گویش نایینی به چشم میخورند که در حقیقت دیگر پسوند یا پیشوند به حساب نمیآیند و برای ساختن کلمات تازه مورد استفاده قرار نمیگیرند و اهل زبان آنها را یک جزء جدا از کلمه نمیشناسند.
در مورد پسوند به واژه «hūronū» هُرُنوُ مراجعه شود و در مورد پیشوند به ذکر یک مثال میپردازیم.
پیشوند «ā» باستانی را میتوان در واژه نایینی «awur» «آوْر» به معنی آبستن ملاحظه کنید.
در زبان فارسی باستان این پیشوند همراه با فعل به کار میرفته مانند فعل «ābar» به معنای آوْر که از پیشوند «ā» به اضافه فعل «bar» به معنای بردن درست شده است. در فارسی امروز این کلمه به صورت «āwar» به کار میرود و دیگر فعل پیشوندی به حساب نمیآید و «a» جزء اصلی ساختمان کلمه است.
بررسی عدد هشت نیز قابل توجه است.
hešt(نایینی) → hašt(ایران میانه) → ašta(ایرانی باستانی) → هشت
صفت مفعولی:
در این گویش صفت مفعولی از روی مادهی فعل به اضافه نشانه «ta» باستانی ساخته میشود و در فارسی باستان صفت مفعولی از ریشهی ضعیف فعل به اضافه نشانهی «Ta» درست میشود.
marta(نایینی) → mur∂ag(پهلوی) → m∂r∂ta(اوستایی) → marta(فارسی باستان) → مرده
مغایرتها و مشابهتهای لغوی:
اکنون در مجموعهی زیر واژهی «گوش» را مقایسه میکنیم که از ایرانی باستان «gauša» به معنی گوش آمده است. از مقایسهی واژههای زیر به راحتی میتوان پی برد که این گویش جزء گویشها و زبانهای غربی ایرانی کنونی است.
زبانهای غربی ایرانی
فارسی gūš
بلوچی gōš
نایینی goš
زبانهای شرقی ایرانی
آسی Уos
یغنانی Уūš
پشتو Уwaš
حال در این مجموعه واژه «گاو» که از ایرانی باستانی «gav» آمده است بررسی میکنیم:
زبانهای غربی ایرانی
فارسی gav
تاجیکی gov
نایینی gā
زبانهای شرقی ایرانی
آسی Уog
یغنانی Уow
پشتو Уwā
به کمک زبانشناسی تاریخی تطبیقی و با توجه به آنچه گفته شد به طور خلاصه و مفید میتوان گفت که گویش نایینی گونهای از زبانهای ایرانی غربی کنونی است که از نظر تاریخی دنبالهی زبانهای ایرانی میانه غربی به حساب میآید. بسیاری از ویژگیهای صوتی، لغوی و دستوری این گویش همانطور که دیدیم نشان میدهد که از نظر خویشاوندی ارتباط بسیار نزدیکی با زبانهای یاد شده دارد.
فارسی باستان یا زبان سنگ نوشتههای هخامنشی به خط میخی مادر همهی زبانها و گویشها محسوب میشود. از صورت قبلی این گویش اطلاعی نداریم زیرا هیچ اثر نوشتاری یا مکتوب در دسترس نیست اما از آنجایی که همه زبانها پیوسته در طول تاریخ تغییر میکند ، این گویش نیز قبلاً به گونهای دیگر بوده است. تاریخ این گویش جدا از تاریخ و قدمت شهر نایین نیست ، پس میتوان گفت که گویش مردم نایین در 15 قرن پیش با گویش کنونی که مورد بحث ماست دو گونهی متفاوت از یک اصل مشترک بودهاند. این گویش به گویش مردم میمه و زرتشتیان یزد بسیار نزدیک است و میتوان گمان کرد که در گذشته بسیار دور همهی این گویشها به صورت گونهای واحد رایج بوده است. چه بسا اتفاق افتاده که گونهای از یک زبان خاموش شده یا گونهای جدید از آن به تدریج ظاهر گشته است.
بعضیها فکر میکنند که گویش نایین زبان زرتشتی بوده است، این گوشزد لازم است که زرتشتی زبان نیست بلکه یک دین است. در تقسیم بندی زبانی سخن از زبانهای «پهلوی و زرتشتی» یا «فارسی میانه» به میان میآید که زبان رسمی و نوشتاری دوره ساسانی بوده است؛ در حالی که گونههای دیگری از زبانهای ایرانی میانه غربی نیز در آن دوره متداول بودهاند.
گویش فعلی زرتشتیان یزد اصیلتر و قدیمیتر از گویش نایین نیست و مانند سایر گویشها و زبانهای فعلی ایران دچار تحول و دگرگونی شده است.
جایگاه گویش نایینی در بین گویشهای ایرانی:
گویش نایینی از نظر طبقهبندی در بین گویشهای فعلی ایران جزو گویشهای «ایران جنوب غربی» است که بسیاری از واژههای «ایران شمال غربی» را نیز دارا است. برای اینکه بتوانیم این طبقه بندی و اینگونه اصطلاحات را بیان کنیم ، به ناچار میباید تاریخ مختصر زبانهای ایرانی را از آغاز تا به حال بازگو کنیم زیرا مطالعه و بررسی این گویش جدا از سایر زبانها و گویشهای ایرانی ممکن نیست.
زبانهای ایرانی:
زبانهای ایرانی از گروه زبانهای «هند و ایرانی» یا «آریایی» منشعب شدهاند. گروه هند و ایرانی خود شعبهای از خانواده زبانهای «هند و اروپایی» میباشند. زبان هند و اروپایی زبان اقوامی بود که در ناحیه آسیای میانه و اطراف دریای خزر و حدود پیش از هزاره اول میلادی زندگی میکردند.
نیاکان دو قوم ایرانی و هندی برای مدت زیادی پس از جدا شدن از اقوام هند و اروپایی با یکدیگر زندگی میکردند و پس از آن به تدریج از یکدیگر جدا شدند و بخشی به سرزمین هند رفتند و بخش دیگر به سرزمین امروزی ایران آمدند ، که نام ایشان به جایگاه کشورشان اطلاق شده آن را «ایران» و خود را آریایی نامیدند.
زبانهایی را که اقوام ایرانی از آن زمان تا به حال به آنها تکلم کردهاند «زبانهای ایرانی» میگوییم. از روی اسناد و مدارک به دست آمده و به کمک زبان شناسی تاریخی ، تاریخ تحول زبانهای ایرانی به سه دوره تقسیم شده است:
1. دوره زبانهای ایران باستان
2. زبانهای ایرانی میانه
3. دوره زبانهای ایرانی کنونی (جدید)
نا گفته نماند که این تقسیم بندی بیشتر مربوط به ساخت زبان و میزان دگرگونی و تحول آن است.
دوره باستان از زمانی شروع میشود که آثار نوشتههایی به زبانهای ایرانی به جای مانده است و تا پایان امپراطوری هخامنشی این دوره ادامه دارد. دوره میانه ، از زمان اشکانیان تا اسلام میرسد ، اما بعضی از زبانهای ایران میانه تا قرن سوم ه.ق رواج داشتهاند. دوره کنونی به آن دسته از زبانها و گویشهایی گفته میشود که از شروع دوره اسلامی تا به حال در سرزمین بزرگ ایران متداول بودهاند و در گفتار یا نوشتار در بین اقوام و طوایف مختلف ایران رواج داشتهاند. یکی از آنها زبان فارسی دری است، که زبان رسمی، ملی، اداری و ارتباطی در میان همه ایرانیان بوده است.
گویش نایینی که تنها صورت گفتاری دارد نیز یکی یا گونهای از زبانهای ایران جدید به حساب میآید که از صورت قبلی آن به علت نداشتن آثار مکتوب اطلاعی در دسترش نیست ، البته نگارنده صدها واژه از گویش نایین را ریشه یابی کرده و آنها را با همانندشان در زبانهای باستانی و میانه ایران مقایسه کرده است.
زبانهای باستانی ایران:
1. فارسی باستان: این زبان که فرس قدیم و یا فرس هخامنشی خوانده میشود، زبان مردم پارسی و زبان رسمی ایران در دوره هخامنشی بوده و با زبان «اوستایی» و «سانسکریت» ارتباط و خویشاوندی نزدیک دارد. مدارک مهم این زبان سنگ نوشتههای پادشاهان هخامنشی است (358-580 پیش از میلاد). این کتیبهها به خط میخی است و تقریباً در آنها 500 لغت وجود دارد. بسیاری از واژههای فارسی باستان با اندکی تغییر و دگرگونی به فارسی میانه و فارسی جدید و سایر گویشهای ایران از جمله گویش نایینی رسیدهاند.
2. زبان اوستایی: این زبان، زبان مردم قسمتی از نواحی شرق و شمال شرقی ایران «مرو ، هرات، خوارزم» بوده و کتاب مقدس دینی اوستا به آن زبان نوشته شده که به نام «خط اوستایی» و یا «دین دبیری» شهرت دارد و در اواخر دوره ساسانی از خط پهلوی استخراج و تکمیل گردید. زبان اوستایی به فارسی باستان و سانسکریت (زبان مردم هند در گذشته) ارتباط و خویشاوندی نزدیک دارد و در آن حالتهای صرفی هشتگانه مانند فارسی باستان وجود دارد و چون کتاب مقدس اوستا بدان زبان نوشته شده است ، ما آن زبان را اوستایی مینامیم.
زبانهای ایرانی میانه:
دوره میانه زبانهای ایرانی از انقراض امپراطوری هخامنشی آغاز و با برچیده شدن شاهنشاهی ساسانی پایان مییابد. این دوره در واقع مرحله انتقالی و حلقهای واسط است که زبانهای ایرانی باستان و زبانهای ایرانی کنونی را به یکدیگر متصل میکند. در این مرحله ، زبانهای ایرانی از حالت باستانی و اشتراکی و همانندی خویش دور شدند و نظام صوتی و دستوری آنها دستخوش دگرگونی گردید.
زبانهای ایرانی میانه به طور کلی به دو گروه غربی و شرقی تقسیم میشوند.
از گروه غربی، پهلوی را میتوان نام برد که دنباله زبان فارسی باستان است که خود به دو گروه شمالی و جنوبی تقسیم میشوند که گویش شمالی را «پهلوانیک» یا «پهلوی اشکانی» و گویش جنوبی را «پارسیک» یا « فارسی میانه» مینامند.
زبانهای گروه شرقی که دنباله زبان اوستا هستند به دو دسته شمالی و جنوبی تقسیم میشوند. زبانهای دستهی شمالی عبارتند از : زبان «سغری» و «خوارزمی» و دسته جنوبی شامل : زبان «سکایی» و زبان «بلخی» است
.
زبانها و گویشهای کنونی ایران:
زبانهای باستانی و میانه ایران ، امروز مرده یا خاموش به حساب میآیند و زبانها و گویشهای فعلی ایران که دنباله زبانهای باستانی و میانه هستند بسیار پراکنده و دیگر با مرزهای سیاسی و جغرافیایی ایران فعلی مطابقت ندارند. دامنه انتشار زبانها و گویشهای معاصر ایرانی از کنار رود دجله تا ترکستان غربی و از قفقاز تا دریای عمان گسترش یافته است.
مبنای طبقهبندی زبانها و گویشهای کنونی ایرانی از لحاظ تاریی به تاریخ گذشته آن زبانها بازمیگردد. مهمترین مقیاس که در این طبقهبندی مورد استفاده قرار میگیرد مربوط به اختلاف تاریخی است که میان زبانها و گویشهای ایرانی وجود داشته است، یعنی اختلافاتی که پیدایش آنها مربوط به دوره باستانی زبان ایرانی میباشد.
زبانهای کنونی ایران به دو گروه اصلی تقسیم میشوند: یکی زبانهای ایرانی غربی که دنباله زبانهای میانه غربی ایران هستند و دیگری زبانهای ایرانی شرق که دنباله زبانهای ایرانی میانه شرقی هستند.
تعدادی از گویشها و زبانهای ایرانی غربی کنونی عبارتند از: زبان فارسی کنونی، گویش کردی، گویش بلوچی، گویشهای گیلکی و مازندرانی و گویشهای مرکزی ایران مانند: گویش نایینی، گویش میمهای، گویش زفرهای و گویش سمنانی. برخی از گویشها و زبانهای ایرانی شرقی کنونی عبارتند از: زبان پشتو، پامیری و زبان آسی.
بدین شکل توانستیم جای گویش نایینی را در بین زبانها و گویشهای ایرانی معین کنیم.
پیرامون چند واژه گویش در متون فارسی:
کره زمین متاسفانه به پارههایی تقسیم شده است که به ظاهر به مرزهای جغرافیایی ولی در حقیقت با مرزهای سیاسی از یکدیگر جدا شدهاند. در درون هر مرز سیاسی انسانهایی قرار دارند که یک جامعه سیاسی را به وجود میآورند. گروه حاکم به هر شکلی که به وجود آمده باشد، برای برقراری ارتباط با افراد جامعه، زبانی را به عنوان زبان رسمی بر میگزیند که جامعه مجبور است در برخورد با حکومت آن را به کار برد.
یک جامعه سیاسی به دلیل پیوند با زبان رسمی امکان خودنمایی و گسترش را برای زبانها و گویشهای دیگری که در جامعه به کار میروند محدود میسازد و حتی کاربرد واژه (زبان) را برای زبانهای محلی و قومی غیر ممکن میسازد. کاربرد واژه «لهجه» یا «گویش» برای هر زبان غیر رسمی بدون توجه به شمار سخنگویان و پشتوانه آثار مکتوب و ارزشهای زبانی و ادبی آن ، یکی از نتایج این پیوند است.
هر زبان رسمی دارای دو گونه است: گونه نوشتاری و گونه گفتاری. اما حقیقت آن است که آنچه را زبان رسمی میگویند یک گونه بیشتر نیست و آن گونه نوشتاری است. جامعه سیاسی (کشور) از گروههای گویش گوناگون تشکیل شده است در چنین حالتی گروه حاکم ، به خاطر پرهیز از برخوردهای اجتماعی ناشی از برخوردهای زبان ، گویش یک گروه گویش جامعه را به دلیل شرکت اعضای آن و یا محبوبیت و نفوذ و اعتبار بیشتر به عنوان زبان رسمی انتخاب میکند. گاهی دیده میشود که زبان رسمی از بین هیچ یک از گویشها انتخاب نمیگردد.
حقیقت آن است که اعضای یک جامعه سیاسی باید برای رفع نیازهای فردی و اجتماعی با یکدیگر ارتباط برقرار سازند و گویشها در اینگونه جوامع به عنوان وسیله ارتباطی نقش مهمی دارند، هر چند که یک زبان رسمی وظیفه ارتباط بین اعضای آن جامعه و گروه حاکم را بر عهده داشته باشد. گویشها و زبان رسمی مشابه و یکسان هستند و به مرور زمان اختلافهایی در دستگاه آوایی، دستوری و معنایی این دو گونه به وجود میآید و از گویش برای نامیدن زبانهای غیر رسمی یک جامعه سیاسی (کشور) به کار میرود که با زبان رسمی خویشاوندی دارند و در اصل از یک خانواده هستند اما امکان درک متقابل آنها در جامعه نیست و در بعضی موارد درک متقابل بسیار محدود است.
خوشبختانه بسیاری از گویشهای ایرانی به وسیله زبانشناسان و گویش شناسان به صورت علمی مورد مطالعه قرار گرفتهاند. شناخت و مطالعه دقیق و علمی این گویشها به ما کمک میکنند تا زبان فارسی را که زبان رسمی ، ملی و میراث فرهنگی ماست غنیتر سازیم. این گویشها تحت تأثیر زبان فارسی به سرعت خاموش و فراموش میشوند.
گویشهای ایرانی از نظر ذخیره واژگان بسیار غنی هستند و برای تدوین یک فرهنگ جامع و کامل زبان فارسی میتوانند بسیار مفید باشند. در اینجا برای اینکه اهمیت موضوع روشن شود چندین واژه را از گویش نایینی در متون فارسی ردیابی میکنیم که این واژه در گذشتهای بسیار دور در زبان فارسی مورد استفاده قرار میگرفتهاند اما امروزه از بین رفتهاند و فارسی زبانان ایرانی دیگر آنها را به کار نمیبرند و قادر به درک معنای آنها نیستند. فرهنگ نویسان هم این واژهها را در فرهنگهای فارسی ثبت کردهاند. اما به علت عدم دسترسی به واژههای گویشی، معنای کاملی برای این واژهها ننوشتهاند که در اینجا با بررسی برخی از این واژهها مطلب روشن خواهد شد.
واژه «سَلّه – salleh» که یک واژه عربی است ، در متون و فرهنگهای فارسی به معنای سبد، زنبیل و سبد مارگیری آمده است ؛ «تقدیر آسمان شیر شرزه را گرفتار سلسله گرداند و مار گرزه را اسیر سَلّه» (کلیله و دمنه). این واژه در گویش نایینی تنها به معنای لانه پرندگان به کار میرود ، بنابراین «لانه» معنای دوم این واژه محسوب میشود. همچنین واژه «تَگ - tag» به معنای ته و پایین هنوز در این گویش به کار میرود و در «قابوس نامه» چنین آمده است : «صوفی به مرد گفت : پنج دینار به من بده. بدو داد، وی به تَگ چاه انداخت». در مورد واژه «چاشت – chašt» در برهان قاطع آمده است : «طعام، خوردنی، یک حصه از چهار حصه روز باشد و طعامی که در آن وقت خورند.» و در تاریخ بیهقی خوانیم که : «ناگاه بادی و رعدی برخاست که همه خیمهها و آدمها بر هم زد و تا روز دیگر چاشتگاه چنین بود.» . در زبان نایینی به غذایی که تقریباً بین ساعت هشت و نیم تا ده صبح میخورند گفته میشود و همچنان به همان فاصله زمانی نیز چاشت میگویند.
کلمه «دیزه» به معنای «چموش و تنبل» همراه با واژه «خر» به کار میرود، در این مورد به ترجمه این ضربالمثل از این گویش توجه کنید: «خر دیزه به مرگ خودش راضی میشود تا به صاحبش ضرر برساند.» البته در زبان فارسی همین ضرب المثل تحت عنوان «خرموشه» نیز گفته میشود ولی منظور ما در اینجا این است تا معنای دومی (چموشی و تنبلی) برای واژه دیزه بیان کنیم و در جاهای دیگر این معنا دیده نشده است. این جمله از کتاب قابوسنامه نیز قابل توجه است ، «اسب دیزه که سیاه قوایم باشد و بر آن صفت بود که زرده وا گفتم».
فعل «دلنهادن» به معنای دل بستن و دوست داشتن در متون فارسی به کرّات آمده است. برای نمونه «با من بسیار کرامتها کرد و نگذاشت که باز گردم، از بس احسانها که میکرد با من ، من نیز دل بنهادم و چند سال به گنجه مقیم شدم.» (قابوس نامه) . این فعل امروز به این شکل در زبان فارسی دیگر کمتر رایج است اما در گویشهای ایرانی از جمله در گویش نایینی ، بدون تغییر به ما رسیده است. این جمله در این گویش قابل توجه است: «دلُش و نِه تا بیلَدیبی» یعنی دل ببند و توجه که تا یاد بگیری. یکی دیگر از واژههایی که معنای دیگری غیر از آنچه که در فرهنگها آمده است دارد کلمه یا واژه «گَبر – gabr» است. در متون پهلوی زرتشتی (فارسی میانه) تا آنجاییکه نگارنده اطلاع دارد این واژه به کار نرفته است، پس میتوان گفت که این واژه در دوره اسلامی متداول شده است. در گویش نایینی این واژه «گَوْر – gavr» تلفظ میشود و به پیروان اشوزرتشت گفته میشود و همچنین به مسلمانی که ختنه نشده باشد. در اینجا معنای دوم این واژه به عنوان یک معنای جدید قابل توجه است، زیرا در هیچ یک از فرهنگها و دیگر آثار مکتوب صورت دوم این واژه از نظر معنایی به کار نرفته است. در فرهنگهای فارسی این واژه به معنای زرتشتی آمده است. «گبر» به معنای مُغ است. (برهان قاطع). «به نماز جنازه حاضر نگشت و گفت: او به مدح گبران و آتشپرستان عمر گذرانیده است.» (تاریخ بیهقی).
واژه «مَسکه» به معنای «کره» چند صد سال است که در زبان فارسی دری دیگر به کار نمیرود اما در گویش نایینی هنوز این واژه با همان معنی زنده است. این جملات از کتاب «جوامع الحکایات» آمده است: «شاپور را از آن نازکی و لطافت اندام او عجب آمد و گفت: غذای تو در وقت تربیت چه بوده است که اندام تو چنین لطیف و نعیم گشته است؟ گفت: پدر مرا از زرده خایهی مرغ و مغز سر بره و مسکه و انگبین داد.» . واژهی دیگری در این مورد «جُرّه» است که در برهان قاطع با این معنا آمده است: «نرینه هر جانور باشد از چرنده، پرنده عموماً نرینه باز را گویند خصوصاً چه از «جُرّه باز» مراد باز نر بود، بعضی باز سفید را گفتهاند ، خواه نر باشد ، خواه ماده، و بعضی گویند به معنی چاردانگ هر چیز است، یعنی نه بزرگ و نه کوچک، و بعضی کوچک هر چیز را «جُرّه» گویند. به معنی دلاور و شجاع نیز آمده است.»
جالب توجه است که در گویش نایینی این واژه فقط به پسران نوجوان گفته میشود و این میتواند معنی جدیدی برای این واژه باشد زیرا در فرهنگها و متون فارسی این واژه فقط به جانوران و اشیاء نسبت داده میشود و در این گویش بد انسان بابا طاهر میفرمایند:
جره بازی بدم رفتم به نخجیر سیه دستی زده بر بال مو تیر
از این نمونهها در گویشهای ایرانی بسیار زیاد است.
رضا آقا بابایی بادافشانی