مشکل خویش برپیر مغان بردم دوش کو به تایید نظر حل معما میکرد
نقل است در روزگاران قدیم پیری فرزانه و دنیا دیده از اهالی شرق اصفهان مشکل گشای ناراحتی های لاینحل مردم بود.
از بد حادثه سر گاوی ارزشمند وشیرا در خمرهای گران قیمت ونفیس گیر کرد.
مردم در پی آن بودند سر حیوان زبان بسته را بگونه ای در آورند که نه آسیبی به حیوان برسد ونه به آن خمره ی عتیقه.
به ناچار مشکل را باآن مشکل گشای بی بدیل مطرح نمودند. پیر پس از برانداز نمودن حیوان با آن وضع دلخراش دستور داد ابتدا سر حیوان راببرند وبعد خمره را شکسته سر را خارج کنند.
با پایان گرفتن ماجرا پیر بادی در غبغب انداخت وگفت:پس از صد و بیست سال که ما مردیم اینگونه مشکلات را چه کسی حل کند!؟
از اینکه مجموعه ی شهرداری و شورای وقت محترم خندق های درب منزل مرا پس از سال ها وبا بی توجهی به قول ها و وعده هایشان با یک بیل خاک پر کردند متشکرم و از اینکه من هم بالاخره در این محل دیده شدم به خود می بالم.
دوستان! یا چاله و شدت آبهای جاری منازل و باران های سیل آسا را دست کم گرفته اید یا شعور مخاطبتان را.
شاید به قول سیاسیون امروز بهتر بود تهدید ها را تبدیل به فرصت کنیم و مانع از کسب درآمد شکسته بند و کمک فنر ساز نشویم و از این محیط در فصل انگل زدایی حیوانات بهره مالی ببریم و گوسفندان محله های تودشک ، تودشکچویه و مزرعه خان را به ضیافت حمام ضد کنه دعوت نماییم.
به غمخوارگی جز سرانگشت من نخوارد کسی در جهان پشت من
توفیق رفیق راهتان باد
محسن قاسمی نژاد
محله تودشکچو