تودشک شهری دردل کویر

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

نویسندگان

۱۸ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۱۶:۰۷
علی عموحیدری





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۲۱:۰۰
علی عموحیدری





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۲۰:۴۰
علی عموحیدری





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۱ ، ۲۰:۲۶
علی عموحیدری
سلام

داستان پل صراط رو یادتون هست؟

امروز با حضور شهردار محترم و شورای شهر و پرسنل شهرداری جلسه ای در مورد ادامه ساخت پل صراط با همکاری و مساعدت مالی جناب آقای حاج حسن حیدری در منزل ایشون برگزار شد که مسئولین امر در این مورد به بحث و تبادل نظر پرداختند.نتایج این جلسه هم ان شاء الله با ساخت و تحویل هر چه سریعتر این پل و حل این معضل به خیر و خوشی ختم به خیر خواهد شد. و به یاری خداوند تبدیل به یکی از بزرگترین پروژه های انجام شده در دوران حضور شهرداری در تودشک خواهد شد.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۱ ، ۱۹:۵۹
علی عموحیدری

  آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده

    ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده

     ای گل بی خار گلستان عشق قرب مکانی چو گیاهم بده

  لایق وصل تو که من نیستم اِذن به یک لحظه نگاهم بده

        ای که حَریمت به مَثَل کهرباست شوق وسبک خیزی کاهم بده

    تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع گرمی جان سوز به آهم بده

        لشگرشیطان به کمین من است بی کسم ای، شاه پناهم بده

    از صف مژگان نگهی کن به من با نظری ، یار و سپاهم بده

    در شب اول که به قبرم نهند نور بدان شام سیاهم بده

     ای که عطا بخش همه عالمی جمله ی حاجات مرا هم بده

**نامه ای به امام رضا**

ای آفتاب مهربانی میخواهم از خورشید بگویم که هر طلوع بانوار خود بهپنجره فولادتو چنگ می زند و ازضریح تونور میگیرد. 

مولای من!تو راامام غریبمی نامند، می دانم بد میزبانی بودند و در مهمان نوازی وفا نکردند.

مولای من!بعد از گذشت روزگار، حال تو میزبان ما هستی، تو میزبان گریه ها و نیازها، غم ها و دلتنگی های ما هستی. تو که غریبی را احساس کرده ای; حال غریبه ها بهآستانکرم تو چشم دوخته اند و به دستان پر مهرت توسل کرده اند.

مولای من!میخواهم اززائرانیبگویم جاده به جاده و شهر به شهر می گذرند تا نفسی مهمان شوند و از می عشق تو بنوشند.

مولای من!میخواهم از سنگ فرشآستان مقدستبگویم که سجده گاه قدوم مهمانانت شده است، ازکبوترانعاشقی که گرداگردحرمپاک تو می چرخند و تو را طواف می کنند، از نسیم بگویم کهبیرقگنبدترا بوسه باران می کند و عطر دلربای تو و اشک تمنایزائرانترا به اوج افلاک می برند.

ای حجت خدا!خوش بحال جاده که قدومزائرانتبغض تنهایی خود را می شکند و خاک پایشان را به سینه زخم آلود خود می زند که عمری است ازطوافتو جا مانده است.

خوش بحالرواق ها،درها و دیوارهایی که از نفس مهمانانت پر می گیرند و بهضریحپاک تو می رسند، خوش بحالمناره هاو کاشی ها!

خوش بحالزائرانیکه سعادت یافته اند که از جام کرامتت جرعه ای بنوشند و این همه معنویت و زیبایی را دریابند.

پس مارا دریاب.

                   دوست دارم صدات کنم توام منو صداکنی                      دوست دارم نگات کنم توام منو نگاه کنی

                    دل من زندونیه تویی که تنها می دونی                          قفس و وا کنی و پرنده رو رها کنی

                    قربون چشات برم از را ه دوری اومدم                             جای دوری نمیره اگه به من نگاه کنی





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۱ ، ۰۶:۴۷
علی عموحیدری

سلام،غریب تر از هر غریب!
سلام،مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!
سلام،آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام،سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام،امام غریب من!


*چگونگیشهادتامامحسنعلیه السلام*

حکومت اموی پس از تحمیل صلح برامامحسنعلیه السلام گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده بود، ولی هم چنان وجودامامحسنعلیه السلام مانع از به اجرا درآوردن برخی از نیّات پلید آنان بود. از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود. وی از اجرای این تصمیم که برخلاف مفاد صلح نامه او باامامحسنعلیه السلام بود وحشت داشت و می دانست که اگر در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدیدحسنبن علی علیه السلام روبه رو خواهد شد. بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکنامامعلیه السلام را بهشهادتبرساند. پس از بررسی های زیاد جعده همسرامامحسنعلیه السلام را مناسب ترین فرد برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار درهم به جعده، به او قول داد که اگرامامحسنعلیه السلام را بهشهادتبرساند او را به همسری یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی مسموم کرد و طولی نکشید بر اثر آن،امامحسنعلیه السلام بهشهادترسید.

*عبادتامامحسنعلیه السلام *

امامصادق علیه السلام می فرمایند: «حسنبن علی علیه السلام عابدترین مردم زمان خود بودند. آن گاه که به نماز می ایستادند اعضای بدنش از شدّت خضوع در برابر عظمت پروردگار عالم به لرزه در می آمد و رنگ مبارکش دگرگون می شد». ازامامباقر علیه السلام روایت شده است کهامامحسنعلیه السلام حدود بیست بار از مدینه به قصد زیارت خدا پیاده رفت و می فرمود از خدا شرم دارم که غیر پیاده به دیدارش بروم.

*گذشتامامحسنعلیه السلام*

روزیامامحسنمجتبیعلیه السلام از راهی عبور می کردند. مردی از اهل شام با آن حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت بهامامعلیه السلام کرد. حضرتامامحسنعلیه السلام هیچ عکس العملی نشان نداد. وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد،امامعلیه السلام به او نزدیک تر شده، با تبسم به او سلام کردند. آن گاه فرمودند: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای ترا سیر کنم. اگر فقیری بی نیازت سازم. به هرحال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم». چون مرد شامی این رفتار را ازامامحسنعلیه السلام دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اَشْهَدُ انَّکَ خَلِیفُة اللّهِ فی ارضِهِ؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی».





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۱ ، ۱۸:۵۰
علی عموحیدری

جان جهان ز پیکر هستی جدا شده

خاموش، شمع محفل نورالهدی شده

ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب

واویلتا عزای رسول خدا شده

*آخرین وداع با یاران*

... در یکی از روزهای بیماری در حالی که سرش را با پارچه‌ای بسته بود وعلی علیهالسلاموفضل بن عباسزیر بغلش را گرفته بودند و پاهایش بر زمین کشیده می‌شد، وارد مسجد شد و روی منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم وقت آن رسیده است که من از میان شما غائب گردم، اگر به کسی وعده داده‌ام، آماده‌ام انجام دهم و هر کس طلبی از من دارد، بگوید تا بپردازم. در این موقع مردی برخاست و عرض کرد: چندی قبل به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغی به من کمک کنید،پیامبرفورا بهفضلدستور داد که مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت. سپس روز جمعه، سه روز پیش از وفات خود، بار دیگر به مسجد آمد و شروع به سخن نمود و در طی سخنان خود فرمود: هر کسی حقی بر گردن من دارد برخیزد و اظهار کند، زیرا قصاص در این جهان، آسان‌تر از قصاص در روز رستاخیز است.
در این موقعسوادة بن قیسبرخاست و گفت: موقع بازگشت از نبرد"طائف"در حالی که بر شتری سوار بودید، تازیانه خود را بلند کردید که بر مرکب خود بزنید، اتفاقا تازیانه بر شکم من اصابت کرد، من اکنون آماده گرفتن قصاصم.
درخواستپیامبریک تعارف اخلاقی نبود؛ بلکه جداً مایل بود حتی یک چنین حقوقی را که هرگز مورد توجه مردم قرار نمی‌گیرد جبران نماید. گذشته از این، چون اصابت تازیانه بر شکم سواده عمدی نبود، از این نظر او حق قصاص نداشته است، بلکه با پرداخت دیه‌ای جبران می‌گردید. مع الوصفپیامبر، خواست، نظر وی را تامین کند.
پیامبردستور داد، بروند همان تازیانه را از خانه بیاورند، سپس پیراهن خود را بالا زد تاسوادهقصاص کند. یارانرسول خدابا دلی پر غم و دیدگانی اشکبار و گردن‌های کشیده و ناله‌هایی جانگداز، منتظرند که جریان به کجا خاتمه می‌پذیرد؛ آیاسوادهواقعا از در قصاص وارد می‌شود؟ ناگهان دیدندسوادهبی اختیار، شکم و سینهپیامبررا می‌بوسد؛ در این لحظهپیامبراو را دعا کرده، گفت:خدایا!ازسوادهبگذر، همانطور که او ازپیامبر اسلامدر گذشت.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۱ ، ۱۰:۵۹
علی عموحیدری

هوالحق

  اینجا تودشک است و من زاده‌ی این شهر عجیب اما نجیب!

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده برام یه یادگاریه از اون چیزی نمونده

دوستش دارم حتی اگر روزگارش بامن سازگار نباشد، حتی اگر جنبیدن هر پشه در آن به بد تعبیر شود.

  اگر صبحی سوار بر اتوبوس شده و پیری یا زنی را چهارپایه نشین دیده باشی می‌دانی که اگر در قدیم گفتند اللّهم یَسّر، نه کَسّرمی‌شناسیم نه مَسّر؛ یعنی چه؟

 اینجا تودشک است؛ هنوز هم چار باغش بوی جان می‌د‌هد، بوی زندگی. هنوز هم تنها تفریگاهش کشتزار آن است که ازسبزی جو وشلغم گرفته تا گل زیبای زعفران آرام بخش روحت می‌شوند.آری همان کِشوون!

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و......

 کمتر کسی از نُقل محافل بودن در امان است. اگر پایت پیچ خورد متهم به کج روی هستی، اگر لباس آبی هر روزه ات قرمز شد، حتماً جناحت عوض شده! اگر نااهلی استامینوفن به دست در خیابان تو را دید، تا خبرش به آخرین خانه رسد نسخه‌ی سرطانت را پیچیده اند، چنان که عن قریب خود نیز باور میکنی. خلاصه اگر تابلوی سرعت مجاز حداکثر100kmرا در اینجا دیدی، با سرعت50kmبرو، شاید مجرم شناخته نشوی!

پشت زمینه ای زیبا برای انارهای باغستان

  اینجا تودشک است؛ شهری که پیرو جوانش به آن وابسته اند حتی اگر خوب و بدش اندکی جابجا شده باشد، حتی اگر همه با هم مهربان نباشند، و من راه رفتن در کوچه هایش را دوست دارم حتی اگر چشمان شخصی که 50متر با من فاصله دارد، بِسان زبان آفتاب پرست بیرون آمده تا شناسائیم کرده، با دیروز مقایسه نماید!!

  شهر من! ناسپاسی اندکی را به معرفت پیرمرد قد خمیده ات می‌بخشم و هرچند تندی مزاج کوته فکری دلسردم کند به لبخند محبت پیرزنی دلگرم می‌شوم.

زعفرانی همپای قائنات

  اینجا تودشک است؛ شهری که اگر کمی از آن دور شویم در بازگشت وجودمان لبریز شوق دیدن کوه یاعلی(ع) است و کوه صلواتش نوید تنفس در هوای وطن را می‌دهد، و اگر از بالای تپه‌ی کنار منبع به تماشایش بنشینیم، بی تردید احساس خوبی خواهیم داشت، هرچند از روزگارش دل خوشی نداشته باشیم.

  دوست من بیا بیاموزیم خوب بودن را، یا نه! بهتر بودن را.

الا کلنگی در پارک بهشت!البته با چشم بصیرت

بیا مدام در صحن علنی و غیرعلنی شهرمان نپرسیم چرا فلانی زیاد خرید؟ چرا کم خرید؟ چرا بچه دار نشد؟ چرا دو روز پشت سر هم به شهر(اصفهان) رفت؟چرا ازدواج نکرد؟ چرا خودش را بازخرید کرد؟ برای چه مشکلی دکتر رفت؟ چرا لاغرشد، حتماً قند داره؟! چرا چاق شد، حتماً مشکل تیروئید داره؟! چرا مسجد نیومد، حتماً با شخص خاصی مشکل داره؟ چرا...؟!!!

سطل زباله ای در حال خواب زمستانی

  اگر اندکی بیندیشیم متوجه خواهیم شد که پاسخ هیچ یک از این سؤالات به درد ما نخواهد خورد. پس بیائید یاد بگیریم سؤالات به دردبخور بپرسیم و زود حکم صادر نکنیم. بی گمان هیچ یک از ما از همه‌ی جوانب زندگی هیچ کس باخبر نیست.

  بیائید اگر باری از دوش کسی برنمی‌داریم، لااقل حرفمان نیز بر دل کسی سنگینی نکند. بیائید بجای مدام پچ پچ کردن، اول خودمان، وبعد دیگران را اصلاح کنیم.

بدون شرح

  بیائید در انباری ذهنمان اندکی جستجو کنیم؛ بی گمان مردمان و چیزهایی که به فراموشی سپرده ایم اکنون بسان عتیقه، ارزشی دوچندان خواهند داشت و بدانیم در پس آبادی گوشه گوشه‌ی این شهر تلاشی هر چند اندک نهفته است.

صلوات بفرست

  نگذاریم روضه‌ی حسین(ع) چنان برایمان عادت شود که پیامش را به فراموشی بسپاریم. نگذاریم نهضت عاشورا به نزاع بر سر حواشی مراسم ختم شود. بیائید در مکتبی که علی‌اکبر و حبیب (علیهم السلام) در کنار هم ودر یک جبهه اند، یکدیگر را به خامی و یا تحجّر متهم نکنیم و جدای از غرور جوانی و تعصب کهنسالی در کنار صدای دلمان کمی هم به ندای اندیشه‌مان گوش بسپاریم.

  بیائید در به انزوا کشیدن اطرافیانمان سهیم نباشیم و در کنار زنده بودن کمی هم زندگی کنیم.

خنده بر هر درد بی درمان دواست

  بیائید به حرمت قدیمیان شهرمان ندویم به بام کسی تا ندوند به بام ما!

  همشهری بیا دوباره خدا را به یاد آوریم و نگذاریم روزگار انسانیت و اصالتمان را به یغما ببرد.

  شهر من! حالت را دوست دارم، گذشته‌ات را بیشتر و به آینده‌ات امیدوارم.

وال استریت زیر بارش باران

با تشکر از دوست عزیزی که این مطلب رو برای وبسایت ارسال نمودند.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۱ ، ۲۰:۰۹
علی عموحیدری

اربعین حسینی، جویبار همیشه جاریعاشورا، روزشهادتحماسه سازان واربعین،روززیارت مرقد عاشوراسازان است.عاشورا، خروشخون حسین(ع)است واربعین، پژواک این فریاد ظلم شکن است.

عاشورا و اربعین،نقطه ابتدا و انتهای عشق نیست؛ بلکه چله عارفانه تشیع سرخ علوی است.

عاشورا تا اربعین،نقطه اوجعشق حسینیاست و در اینچهل روز، حسین(ع)تنها سخن محافل است تا در طول عمر انسان، بهانه بیداری و ظلم‏ستیزی باشد.

عاشورا، زمانه خون و ایثار است واربعین، بهانه تبلیغ و پیمان. درعاشورا، حسین(ع)با تاریخْ سخن گفت و دراربعین، تاریخ پای درسحسین(ع)نشست.

عاشوراروز کشت"خون خدا"در کویر جامعه ظلم‏زده است واربعین، آغاز برداشت نخستین ثمره آن.

آری،اربعینْفرصتی برای اعلام همبستگی باعاشوراست. هراربعین حسینی،قاصد حماسه ای ماندگار، پیامدار استعلای ایمان، نشانه‏ای از شکوه عشق، و برگ همیشه سبزی بر درخت هماره سرخشهادتاست.

اربعینیک واژه نیست؛ کتابی قطور و پرماجراست. کتابی که گذر زمان و حادثه‏های زمین، هرگز نمی‏تواند نوشته‏های آن را محو کند و البته کهنگی در آن راه ندارد.

اربعین، هنرنامه مصوّر آرمان گرایی و حق یاوری است.اربعین، نشانه‏ای بر اعتلای دین و بالندگی زمزمه‏های دعا و تلاوت قرآن در شبعاشورای حسینیاست.

اربعین، صدای عدالت و صداقت، و شاخه‏های درخت آزادگی است که از خاککربلاروییده و تا ژرفای روزها و روزگاران ریشه دوانیده است.

اربعین، جویبار همیشه جاری و سرخ تاریخ، و جوشش چشمه‏هایخون خداونداز چهار سوی عالَم است.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۱ ، ۱۸:۰۱
علی عموحیدری