تودشک شهری دردل کویر

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بهار» ثبت شده است

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد!

آقایون خانمها ! این کلاغ ها رو کسی نکشته ها! یموقع سوتفاهم نشه خدای نکرده! منم اولش فک کردم کشتنشون با کلی غر غر رفتم سراغ یارو که دی چه کاری بیه آقا؟! فرمودن که این کلاغا از یه خونوادن پدر خانواده تشنش میشه میاد لب آب یهویی آب میجه گلوش خفه میشه! القصه مادر خانوادم که این صحنه رو از دور دید میزده سراسیمه خودشو میرسونه بالای سر شوهرش جا به جا سکته میکنه! (طبق گواهی پزشکی قانونی) پسرای این دوتام تا این صحنه رو میبینن میان بالای سر پدر و مادرشون و میبینن دوتاشون تموم کردن سر ارث و میراث دعواشون میشه همدیگرو میکشن!

دیگه کشاورز هم که نتونسته پسرا رو از هم جدا کنه اجسادشون رو بر میداره آویزون میکنه تا درس عبرت بشه واسه کلاغای دیگه . خبرشو واسه همدیگه میبرن دیگه از این کارا نمی کنن!

روی ﺳﻜﻮی ﻛﻨﺎرﭘﻨﺠﺮه

‫ﻫـﻤـﻪ ﺷـﺐ ﺟـﺎیﻣـﻨﻪ

‫ﭼﻨﺪ ورق ﻛﺎﻏﺬ و ﻳﻚ دوﻧﻪ ﻗﻠﻢ

‫ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻳـﺎرﻣـﻨﻪ

‫ﻛﺎﻏﺬﻫﺎی ﺧﻂ ﺧﻄﻲ

‫از ﻛﻨﺎر در ﺑﺎزﭘﻨﺠﺮه

‫ﻣﻴـﭙﺮن ﺗـﻮیﻛـﻮﭼﻪ

‫ﺳـﺮ ﺣـﺎل از اﻳـﻨـﻜـﻪ آزاد ﺷـﺪن

‫ﻧﻤﻴﺪوﻧﻦ ﻛﻪ اﺳﻴﺮ دل ﺳﻨﮓ ﺑﺎد ﺷﺪن

‫دﻳﮕﻪ ﺑﻴﺪاری ﺷﺐﻋﺎدﺗﻤﻪ

‫ﻫﻤﺪم ﺳﻜﻮت ﺗـﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻦ

‫ﺗﻴﻚ ﺗﻴﻚﺳﺎﻋﺘﻤﻪ

 ‫ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪم و ﻳﻚ دوﻧﻪ ورق

‫ﻛـﻪ اوﻧـﻢاز اﺳـﻢ ﺗـﻮ ﺳﻴﺎهﻣﻴﺸﻪ

‫ﻫـﻤـﻪ ﭼـﻴـﻢ ﺗـﻮ زﻧـﺪﮔـﻲ

‫آﺧﺮش ﺑﻪ ﭘﺎی ﺗﻮ ﻫﺪرﻣﻴﺸﻪ

 ‫ﭼﺸﻤﻮﻧﻢ، ﻓﺎﺻﻠﻪ رو از ﭘﻨﺠﺮه دﻳﺪﻣﻴﺰﻧﻪ

‫دﻟـﻢ اﺳـﻢ ﺗـﻮ رو ﻓـﺮﻳـﺎدﻣـﻴﺰﻧﻪ

‫درای ﭘﻨﺠﺮه رو ﺗﺎ اﻧﺘﻬﺎ ﺑﺎزﻣﻴﻜﻨﻢ

‫ﺗـﻮ ﺧـﻴـﺎﻟـﻢ ﺑﺎ ﺗـﻮ ﭘﺮوازﻣﻴﻜﻨﻢ



,,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۴۵
علی عموحیدری


دسته بندی :


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۱۲:۳۳
علی عموحیدری





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۰۰
علی عموحیدری