تودشک شهری دردل کویر

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

نویسندگان

۴۸۰ مطلب توسط «علی عموحیدری» ثبت شده است

درتاریخ20فروردین1393رهبرانقلاب اسلامی باجمعی ازشاعران ومداحان اهل بیت(ع)دیدارکردند که دربین تصاویر حضورمداح جوان شهرمان جناب اقایابوذرقاسمینیز به چشم می خورد.

"برای مشاهده تصاویربیشترازاین مراسم کلیک کنید"





۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۶
علی عموحیدری
به رسم همه ساله ایرانیها روز سیزدهم فروردین ، همان سیزده بِدَر خودمان . به همراه سایر خانواده های شهرمان به سمت کوه وباغ روانه شدیم . الحمد لله شب قبل هم که بارندگی بسیار عالی در منطقه داشتیم وصبح بسیار دل انگیزی بود . خانواده های را هم که ما از نزدیک دیدیم همگی شاد خوشحال بودند . کلاً همه چی خوب بود بجز برخی موارد که بواسطه سهل انگاری برخی دوستان متاسفانه شاهد آلودگی محیط زیست بودیم . البته به  همت برخی از دوستان اقدام به پاکسازی آن شد. در اینجا ضمن تقدیر وتشکر از این دوستان امیدواریم فرهنگ آن در سطح شهرمان بیش از پیش بهینه شود . تصاویر مربوط به همت آباد ( چشمه چو) می باشد . 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۴ ، ۰۶:۴۳
علی عموحیدری
به نام خدا

با توجه به نظرات همراهان محترم امروز بجای معرفی افراد سرشناس منطقه ، با ارائه داستانی با گویش محلی در خدمت دوستان هستیم . 

در این داستان، مادر بزرگ را با "م" و بابا بزرگ را با حرف "ب" نمایش داده‌ایم.

م:  تا تیغ اُپرسه چن رو یی بی هوُ

ب:  هف رویی بی. چوطور

م:  امسال سالی اولی مرگی خودا بیامرزای مَ رحیم پُوری عامو شوماووُ

ب: خوداشی بیامرزا همی اموات. اما مَ رحیم رفیقی قی دیمی می بی یو گُ یادگاری مالی ازُش داری.

م:  یه خال از شوما مُسر نه بی؟

ب: چورا فرقومی چار سال بی.

م: سوواتُش جی دارت؟ قران اُ نُوِش خوب وروخونتو.

ب: سوواتی مکتبوش دارت. سالی  گُ  ملاسین درسی قرانیش نوشُونی وچووایی دو سه تا آبادی دای ما جی بُیم از هیمه هوشار تر بی.

م: چوطو بی مَو اِ ظَش نا کَ

ب: نه دی مردی خودا یه چی گُ مالی قایم نه شو زونا نَشو وات. یه کوتابی نُ وُش دارت

هِر بار شی پیا ورخونه وَشی بوس اُ عرق از پیشونیش بروتومه.

یه بار مووات مَ رحیم تو گُ تازه کار جی نَیی چورا دی رُوی؟

اشک از گُشی چَشوش  تِگ یومه شو وات. پور عامو. مو وا از امام حسین  (ع) ور خونی

نه کی ره یه خال کج اُ راس گِرته یا یه حرفی ای زنی گُ لیاقتی دی خانواده خودای نه کرتَ ادا نه گرتَ

م: اُ خب شوما چورا اُسمی بی رمبی  خوی ناراحتی کی ری؟ فاتَ بوراش ورخو. ن

ب:  ای روزیگار... شو وات دی دسگا ( نوحه خونی امام ) یایی نه یُو گُ هِرچی او واجی. خویی دوتا کوتاب ورخونی آدم مَو اِ ظه نا شَ کَ. بورایی می هیم دی نُوَه وِسُ.

م: اُ الان گُ یک پاره دی مَدا چقد پر چُنه ین

ب: ها! وختی شوما جنا پَروا تی سرو شُو ای وین چه حالی گرته یه مرد

م: می مو وا زونبی چار تا یا حسین از تِگی دل. اُ یک سینه زنی مولایم وَزی دوقد

گامب اُ گامب اُدنگ اُدنگی دی چی یا گُ نازونی  چی چی یو  یا نه یو؟

ب: چه او واجی ضعیفه. می اُ شوما افتوی لوی بونم سو واتومی جی دوقد نه یو

اما می ترسی جوونا تا نصبی شِو سر گرمی دی کارا گرتن خودای نه کرته نومای

واجب فدایی عزاداری مستحب ایگرته. البته امام حسین راضی نه یُ.

ورو دس نوما گیر  باخیش بُ کارَتی بی…



 





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۲ ، ۰۶:۲۴
علی عموحیدری

حسن پیرنیا (مشیرالدوله)

میرزا نصرالله خان نائینی(درگذشتهٔ جمعه۴ شعبان۱۳۲۵،۱۴ سپتامبر۱۹۰۷)در سال 1250 خورشیدی به دنیا آمد.ملقب بهمصباح‌الملکدر۱۲۹۹،مشیرالملکدر ۱۳۰۸ ومشیرالدولهدر ۱۳۱۷، سیاست‌مدارایرانیاز اواخر دوران ناصری تا اوایل سلطنتمحمدعلی شاهبود.

فرمان مشروطیت در دوران صدراعظمی او (۱۴ مرداد۱۲۸۵شمسی) به امضایمظفرالدین شاهرسید وتاجپادشاهی را پس از فوت مظفرالدین او بر سر محمد علی گذارد.

مشیرالدوله از۱۳۱۲وزیر لشکر شد و درربیع‌الثانی۱۳۱۷با فوت وزیر خارجهمحسن خان مشیرالدوله، وزارت خارجه و لقب مشیرالدوله را به او سپردنداو در نو جوانی به روسیه رفت و علوم نظامی و حقوق آموخت و به سمت وابسته سفارت ایران در سن پترزبورگ منسوب شد در سال 1278 مدرسه ی سیاسی را در تهران تاسیس کرد که در تربیت رجال سیاسی بعدی نقش مهمی داشت و بعدا تبدیل به دانشکده ی حقوق دانشگاه تهران شد. او در جریان انقلاب مشروطه با همکاری برادرش حسین پیرنیا در ترجمه و تدوین قانون اساسی مشارکت داشت. پیرنیا تا شهریور 1302 مقامات و مسئولیت های متعددی را عهده دار بود و از آن پس به تالیف کتاب و انجام امور فرهنگی پرداخت. مهم ترین کتاب او تاریخ ایران باستان در سه جلد و خلاصه ی آن در یک جلد است که نخستین قدم اساسی در تدوین تاریخ مستند ایران پیش از اسلام به شمار می رود. مشیرالدوله سرانجام در سال 1314 (29 آبان)در سن شصت و سه سالگی در گذشت و اورا در امامزاده صالح دفن کردند.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۲ ، ۰۵:۴۴
علی عموحیدری

 

حاج آقا قرائتی تعریف می ‏کرد: در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله، ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت.
نوشت که ستاد اقامه نماز! شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است که: در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم: نماز نخواندم، گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت: برویم به راننده بگوییم نگه‌دار. پدر گفت: راننده که بخاطر یک دختر بچه نگه نمی‌دارد، گفتم: التماسش می‌کنیم. گفت: نگه نمی‌دارد. گفتم: تو به او بگو. گفت: گفتم که نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، اما دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم. می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو. شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت.
قرآن یک آیه دارد می‌گوید: کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/۹۶ یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم. لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.
شاگرد شوفر نگاه کرد و دید که دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو می‌گیرد، پرسید: دختر چه می‌کنی؟ گفت: آقا من وضو می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم آب به کف اتوبوس نچکد. بعدش هم می‌خواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک کمی نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا، ببین این دختر بچه دارد وضو می‌گیرد.
راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید، در آینه هم دختر را می‌دید. مدام جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر عزیزم، می‌خواهی نماز بخوانی؟ صبر کن، من می‌ایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین.
چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی: وایسا، گوش نمی‏ دهد. او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، اما برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.
دختر می‌گفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاهش کردند. یکی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم. شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می‏ گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز می‌خوانند. می‏ گفت: شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۰۱
علی عموحیدری

در روز دوازدهم ربیع‌الثانی سال اول هجری به فرمان الهی توسط پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله ) به تعداد رکعات نماز اضافه شد. سال‌ها قبل و پیش از هجرت رسول اکرم(ص) به مدینه منوره هر یک از نمازهاى مسلمانان تنها «دو رکعت» بود، بنابراین تعداد کل رکعات نماز یومیه آن‌ها به 10 رکعت می‌‏رسید.

پس از آنکه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به مدینه هجرت کرد، همین رویه به مدت یک ماه ادامه داشت تا اینکه در روز 12 ربیع‏ الثانى سال اول هجری قمری، آن حضرت با الهام از فرمان الهى، تعداد رکعاتِ چهار نماز از پنج نماز یومیه را افزایش داد.

به این صورت که دو رکعت بر نماز ظهر، دو رکعت بر نماز عصر، یک رکعت بر نماز مغرب و دو رکعت بر نماز عشا براى حاضران در شهر خود، افزوده شد. اما براى کسانى که به مسافرت مى‌روند (غیر از نماز مغرب) بقیه نمازهایشان شکسته و «دو رکعتى» خواهد بود؛ زیرا نماز مغرب، چه براى حاضران در شهر خود و چه براى مسافران، حکم واحد دارد و باید به «سه رکعت» خوانده شود.






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۵۰
علی عموحیدری





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۲۳
علی عموحیدری

 

حماسهبیست و دوم بهمن ماه و دهه فجر انقلاب اسلامی نقطه ای روشن بر تارک ایران است که با عنایات حضرت حق به وقوع پیوست. 
"یوم‌الله 22 بهمن"؛ روز شکست "منطق قدرت" استکبار جهانی در برابر "قدرت منطق" ایران اسلامی است و حضور حماسی و انقلابی ملت بزرگ ایران در راهپیمایی یوم‌الله 22 بهمن نمایش اتحاد و اقتدار ملی و انسجام اسلامی و حفظ و تقویت وحدت میان مردم و مسئولان نظام و متضمن امنیت نظام وکشور در برابر گزند حوادث روزگار خواهد بود. 
ملت همیشه در صحنه، بیدار و آگاه ایران اسلامی با حضور در آوردگاه عظیم اراده‌های برخاسته از بطن جامعه در راهپیمایی یوم الله ۲۲بهمن،ضمن حمایت از آرمان‌های انقلاب، شهدا و امام شهدا، مشت محکمی بر دهان یاوه‌گویان خواهد کوبید و نقشه‌های شوم و فتنه‌های پیچیده استکبار جهانی را نقش بر آب خواهد کرد.

فردادر22بهمنیدیگرازتاریخ اسلام،حماسه ای رقم خواهیم زدتابه دنیا ثابت شودحفظ انقلاب،راه پیشروی ماست.فردادوباره(مرگ برآمریکا)و(مرگ براسرائیل)راازعمق وجود فریاد میزنیم تابه بدخواهان ایران ثابت شودتاآخرباانقلاب خواهیم بود.

شروع راهپیمایی درشهرتودشک راس ساعت ۱۰صبح از مسجد جامع شهرتودشک به سمت گلزار شهدای محله تودشکچویه

*منتظرحضورپرشورشماهستیم*





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۰۱
علی عموحیدری
با تشکر از بازدیدکننده محترم که مطلب زیر را ارسال داشتند. متن ریز  فقط جهت ارائه معنی ، مفهوم و هدف مطلب در این پست درج شد.

 روزی یک شخصی با خداوند مکالمه ای داشت: '

خداوندا!

 
    دوستدارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو
 
در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کردند، مرد نگاهی به داخل انداخت،
 
     درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش
 
     بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز
 
     نشسته بودند بسیار لاغر  و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده
 
     می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که
 
     این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به
 
     راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر
 
     نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر
 
     بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
 
   آن شخصبا دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد،
 
    خداوند فرمود: 'تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق
 
     بعدی رفتند و خداوند  در را باز کردند، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود،
 
     یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق
 
     قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و
 
     چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، شخص گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'
 
    ، خداوند پاسخ فرمود: 'ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد،
 
     می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که
 
     آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!' هنگامی که
 
     موسی  ع فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی ع مصلوب می شد،
 
     به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد (ص) وفات می یافت نیز به شما می
 
     اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند،
 
    این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که
 
     یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید،
 
    که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدانشده و
 
    ملکوت الهی نخواهد شد


دسته بندی :


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۰۴
علی عموحیدری






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۰۸:۴۵
علی عموحیدری