تودشک شهری دردل کویر

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

نویسندگان

تشکر

سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۸۷، ۰۶:۱۱ ب.ظ
سلام

امیدوارم همه دوستان گل تودشکی و بازدید کنندگان عزیز وبسایت شهر قشنگ تودشک خوب باشن.

اومدم تشکر کنم

تشکر از همه دوستانی که میان و با نظراتشون تو وبسایت شهر خودشون ما رو برای ادامه راه تشویق میکنن.

راستشو بخواین اون ابتدایی که این وبسایت رو سال ۸۵ راه اندازی کردم به روزی یه بازدید غیر از خودم راضی بودم !!!!!! ولی الان وقتی میبینم روزانه اینهمه بازدید کننده داریم خیلی خوشحالم از اینکه تونستم این کار رو به یه جایی برسونم

مطمئنم اگر اهمالی هم هست از طرف بندست که همینجا از همه عزیزان عذر خواهی میکنم .

توی این وبسایت من دوستای خیلی خوبی پیدا کردم چه خارجی و چه داخلی عزیزانی که جای برادران و خواهرای منن . امیدوارم قابل اونی باشم که بتونم به همه خدمت کنم.

خیلی دلم میخواست یه معرفی تو این رسانه از دوستانی داشته باشیم که تودشکین و با تلاش خودشون تونستن به مدارجی برسن و در وحله اول افتخاری برای ایران و خانواده خودشون و بعد هم افتخار ما تودشکی ها باشن. از این افراد ما کم نداریم کما اینکه تو این چند مدت با چند تاییشون آشنا شدم .

ازهمه شما عزیزان میخوام اگه دوست داشتین بیو گرافی از این افراد برای بنده ارسال کنید تا با اجازه خودتون تو وبسایت شهر خودتون معرفی بشن.

افرادی مثل دوست عزیزم آقای پروفسور حسین تودشکی استاد دانشگاه در آلمان -خانم زارعی باز از آلماندوست و همکار گلم آقایآرش تودشکی از مالزی- فامیل ارجمندآقای بهمن باقریو جنابآقای سعید حیدری و برادران عزیزشون در آمریکا - دوست عزیزمآقای سعید قاسمیکه شعرای قشنگشون زینت بخش این وبسایته و خیلی از افرادی که من نمیشناسمشون و همشون برای ما عزیزن .

دست کمش اینه که باهاشون آشنا میشیم و میتونیم با حضور و نظرشون این وبسایت رو که متعلق به همه تودشکیاست بهتر و زیباتر و فعال تر از قبل ادامه بدیم .

بازم ممنونم

دیگر به روزگار نمی بینم

آن عشق ها که تاب و توان سوزد

در سینه ها از عشق نمی جوشد

آن شعله ها که خرمن جان سوزد

 

آن رنج ها که درد بر انگیزد

وان دردها که روح گدازد نیست

آن شوق و اضطراب که شاعر را

چنگی به تار جان بنوازد نیست

 

در سینه ، دل ، چو برگ خزان دیده

بی عشق مانده سر به گریبان است

از بوسه نسیم نمی لرزد

این برگ خشک تشنه طوفان است

 

طوفان عشق نیست که دل ها را

در تنگنای سینه بلرزاند

تا بر شراره های روان سوزش

شاعر سرشک شوق بیافشاند

 

عشقی نه تا به سر فکند شوری

رنجی نه تا به دل شکند خاری

داغی نه تا به دفتر دانایی

آتش زنم ز گرمی گفتاری !

 

من شمع دلفروز سخن بودم

اکنون زبان بریده و خاموشم

ترسم که شعر نیز کند آخر

مانند روزگار فراموشم

موفق باشید

م.عموحیدری


دسته بندی :


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۷/۰۷/۲۳
علی عموحیدری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی