فزت و رب الکعبه
دیگر صدای دلنشین اذان از منارههای مسجد کوفه به گوش نمیرسد و صوت مناجات و راز و نیازهای مولا، در دل شب از نخلستانهای کوفه برنمیخیزد.
آسمان، تیره است، زمین را سکوتی مرگبار فرا گرفته و دامن محراب، آغشته به خون است، آه زینب و ناله کلثوم بلند است.
ابرها میگریند، کوچههای کوفه مینالند و نخلستانها سراپا اشک میشوند. دلها سوگوار مردی است که جلوه انوار ذات ذوالجلال بود؛ مردی با جذبههای ناب، از سلسله نور، مرد شمشیر و عدالت، مردی به بلندای تاریخ، به وسعت زمین و هفت آسمان. کجاست بزرگمردی که شجاعت و صلابتش، پشت مردان بیباک را به لرزه درمیآورد؟ کجاست صاحب زیباترین سخنان، بهترین حکمران، عادلترین قاضی، بهترین الگوی جوانان ؟ علی، ای کرامت همیشه جاویدان، ای برتر از اندیشه افلاک و فراتر از گمان خاک! ای نفسهایت بهاران یقین، اشکهایت جویباران ایمان، ای زاده پاک، ای قتیل محراب، ای خروشانتر از اقیانوس عشق!
ای بزرگمرد! از عطر جان افزایت، خوبیها جان میگرفت و مهربانیها سایهگستر میشد.
ای ماه کوفه! کودکان را ببین که کاسههای شیر در دست، سر در گریبان یتیمی فرو بردهاند و ناباورانه خسوف ماه تمامت را مینگرند. گرسنگان را ببین که چگونه سر بر خرابههای بیکسی نهاده و هایهای میگریند. صدای بیویه زنان بیسرپرست کوفه را بشنو که چگونه در سوگ غریبه نانآور شبهای گرسنگیشان مرثیهخوان شدهاند . ای تجسم عدالت و ایمان! چشم از تاریکیهای این دنیا فرو بسته، رو به سمت کدام وسعت بیانتها میتازی؟ دل از چاه و نخلستانهای غربت کنده، به اشتیاق آغوش کدام پنجره روشن پرواز میکنی؟ نعلین هزارپینه از پای فکنده، پا در رکاب کدام توسن تیزپرواز به سمت ابدیت میشتابی؟
چاه، با آن همه درد که در سینهاش نهفتی، با آن همه راز که تو در گوشش گفتی، چگونه پس از تو تاب آورد؟ نخلستانها چگونه سایه بلندت را که آن گونه غریبانه بر سر چاه خم میشد، به فراموشی سپارد؟ پس از تو، اشکهای معصومانه یتیمان کوفه را نوازش کدام دست مهربان التیام میبخشد؟
پس از تو، گرد و غبار یتیمی را چه کسی از سر و روی فرزندان زهرا پاک خواهد کرد؟ پس از تو، کیست که روح عدل و داد را در کالبد بیجان امت بدمد؟ کیست که تیرهای فتنه و نفاق را از چشمهای حادثه بیرون آورد؟ کیست که تیغ ذوالفقارش، خواب از سر عمروعاصها و معاویهها برباید؟ ای ابرمرد تاریخ! هنوز طنین خطبههایت در کوچه پس کوچههای کوفه طنینانداز است. هنوز گل زخمهایت بر تن رنجور زمان نقش بسته است. هنوز فریاد حقطلبیات، در دامنههای هزارهها میپیچد و چون موسیقی غمآلودی، مظلومیت تو را فریاد میزند.
در شب قدر، در خانه خدا، هنگام نماز، در حالت سجده عروج کردی و این چنین بود که بعد از اصابت شمشیر فرمودی: «فزت و رب الکعبه؛ به خدای کعبه رستگار شدم.» تو رفتی؛ اما زیباترین واژه خلقت، رساترین بانگ عدالت، مرتفعترین قلّه انسانیت و محکمترین دژ بندگی تا ابدیت خواهی ماند.
ای پیشوای ما! ای پدر ایثار و ایمان! ای افتخار شهادت! یاد تو، نام تو و راه تو، سبزترین گل همیشهبهار دلهای مؤمنان است.
دسته بندی :