تودشک شهری دردل کویر

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

نویسندگان

فزت و رب الکعبه

جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۳۷ ب.ظ

 

دیگر صدای دلنشین اذان از مناره‏های مسجد کوفه به گوش نمی‏رسد و صوت مناجات و راز و نیازهای مولا، در دل شب از نخلستان‏های کوفه برنمی‏خیزد.

آسمان، تیره است، زمین را سکوتی مرگبار فرا گرفته و دامن محراب، آغشته به خون است، آه زینب و ناله کلثوم بلند است.

ابرها می‏گریند، کوچه‏های کوفه می‏نالند و نخلستان‏ها سراپا اشک می‏شوند. دل‏ها سوگوار مردی است که جلوه انوار ذات ذوالجلال بود؛ مردی با جذبه‏های ناب، از سلسله نور، مرد شمشیر و عدالت، مردی به بلندای تاریخ، به وسعت زمین و هفت آسمان. کجاست بزرگ‏مردی که شجاعت و صلابتش، پشت مردان بی‏باک را به لرزه درمی‏آورد؟ کجاست صاحب زیباترین سخنان، بهترین حکمران، عادل‏ترین قاضی، بهترین الگوی جوانان ؟ علی، ای کرامت همیشه جاویدان، ای برتر از اندیشه افلاک و فراتر از گمان خاک! ای نفس‏هایت بهاران یقین، اشک‏هایت جویباران ایمان، ای زاده پاک، ای قتیل محراب، ای خروشان‏تر از اقیانوس عشق!

ای بزرگ‏مرد! از عطر جان‏ افزایت، خوبی‏ها جان می‏گرفت و مهربانی‏ها سایه‏گستر می‏شد.

ای ماه کوفه! کودکان را ببین که کاسه‏های شیر در دست، سر در گریبان یتیمی فرو برده‏اند و ناباورانه خسوف ماه تمامت را می‏نگرند. گرسنگان را ببین که چگونه سر بر خرابه‏های بی‏کسی نهاده و های‏های می‏گریند. صدای بیویه زنان بی‏سرپرست کوفه را بشنو که چگونه در سوگ غریبه نان‏آور شب‏های گرسنگی‏شان مرثیه‏خوان شده‏اند . ای تجسم عدالت و ایمان! چشم از تاریکی‏های این دنیا فرو بسته، رو به سمت کدام وسعت بی‏انتها می‏تازی؟ دل از چاه و نخلستان‏های غربت کنده، به اشتیاق آغوش کدام پنجره روشن پرواز می‏کنی؟ نعلین هزارپینه از پای فکنده، پا در رکاب کدام توسن تیزپرواز به سمت ابدیت می‏شتابی؟

چاه، با آن همه درد که در سینه‏اش نهفتی، با آن همه راز که تو در گوشش گفتی، چگونه پس از تو تاب آورد؟ نخلستان‏ها چگونه سایه بلندت را که آن گونه غریبانه بر سر چاه خم می‏شد، به فراموشی سپارد؟ پس از تو، اشک‏های معصومانه یتیمان کوفه را نوازش کدام دست مهربان التیام می‏بخشد؟

پس از تو، گرد و غبار یتیمی را چه کسی از سر و روی فرزندان زهرا پاک خواهد کرد؟ پس از تو، کیست که روح عدل و داد را در کالبد بی‏جان امت بدمد؟ کیست که تیرهای فتنه و نفاق را از چشم‏های حادثه بیرون آورد؟ کیست که تیغ ذوالفقارش، خواب از سر عمروعاص‏ها و معاویه‏ها برباید؟ ای ابرمرد تاریخ! هنوز طنین خطبه‏هایت در کوچه پس کوچه‏های کوفه طنین‏انداز است. هنوز گل زخم‏هایت بر تن رنجور زمان نقش بسته است. هنوز فریاد حق‏طلبی‏ات، در دامنه‏های هزاره‏ها می‏پیچد و چون موسیقی غم‏آلودی، مظلومیت تو را فریاد می‏زند.

در شب قدر، در خانه خدا، هنگام نماز، در حالت سجده عروج کردی و این چنین بود که بعد از اصابت شمشیر فرمودی: «فزت و رب الکعبه؛ به خدای کعبه رستگار شدم.» تو رفتی؛ اما زیباترین واژه خلقت، رساترین بانگ عدالت، مرتفع‏ترین قلّه انسانیت و محکم‏ترین دژ بندگی تا ابدیت خواهی ماند.

  

  

 ای پیشوای ما! ای پدر ایثار و ایمان! ای افتخار شهادت! یاد تو، نام تو و راه تو، سبزترین گل همیشه‏بهار دل‏های مؤمنان است.

 


دسته بندی :


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۶/۲۰
علی عموحیدری

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی