تودشک شهری دردل کویر

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

تودشک شهری دردل کویرباآب وهوایکوهستانی

نویسندگان

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ع» ثبت شده است

آمدی تا شب های بی ستاره را در ماه غرق کنی
و دست های تنها مانده را بگیری و تا خدا بالا بکشی
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد

"احسان عالی امام حسن عسکری"

محمد بن على بن ابراهیم گوید: کار معاش بر ما تنگ شد، پدرم گفت: برویم محضر ابو محمد حسن عسکرى، گویند: آدم باسخاوتى است، گفتم: با او آشنایى دارى؟ گفت: نه، او را نمى‏شناسم و تا به حال او را ندیده‏ام.
در راه که براى دیدن او مى‏رفتیم پدرم گفت: اى کاش پانصد درهم به من مى‏داد، دویست درهم براى لباس، دویست درهم براى آرد و صد درهم براى مخارج. من هم در دلم گفتم: اى کاش مى‏فرمود به من سیصد درهم مى‏دادند، با صد درهم الاغى مى‏خریدم، صد درهم براى مخارج و صد درهم براى لباس، در این صورت به طرف قزوین و همدان براى کار مى‏رفتم.
چون به در خانه آن حضرت رسیدیم غلامى بیرون آمد و ما را با نام صدا کرد و گفت: على بن ابراهیم و پسرش محمد داخل شوند، چون به خدمتش رسیده و سلام عرض کردیم، فرمود: یا على! چه چپز سبب شده که تا این وقت از ملاقات ما تأخیر کرده‏اى؟! گفتم: یا سیدى! مقید بودم که در این حال تنگدستى محضر شما آیم.
و چون از خدمت ایشان بیرون آمدیم غلامش آمد و به پدرم کیسه‏اى داد و گفت: این پانصد درهم است، دویست درهم براى لباس، دویست درهم براى آرد و صد درهم براى نفقه، بعد کیسه دیگرى به من داد و گفت: این سیصد درهم است، با صد درهم الاغ بخر، صد درهم براى لباس و صد درهم براى نفقه، به سوى جبل (همدان و قزوین...) و به طرف «سورا»سفر کن.
ابن کردى، راوى حدیث مى‏گوید: او به «سورا» رفت و در آن جا زنى تزویج کرد و در یک روز چهار هزار دینار به خانه‏اش وارد شد، با وجود آن، قائل به وقف و از واقفیّه بود، به او گفتم: آیا دلیلى روشنتر از این به امامت او مى‏خواهى؟! گفت: راست مى‏گویى ولى ما در کارى و در گروهى هستیم که به آن عادت کرده‏ایم.
و نگارنده گوید: واى به حال او! خدا هدایتش کرده ولى هدایت خدایى را نپذیرفته است «و ما یغنى الایات و النذر عن قوم لا یومنون».





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۲۶
علی عموحیدری

بر جمال این دو یاس بى قرینه بنگرید                 گاه سوى مکه گه سوى مدینه بنگرید

محور اسلام و قرآن در ثبات از این دو مَه          مکتب توحید باشد در حیات از این دو مه

روشن آفاق تمام کائنات از این دو مه               منجلى اوصاف بى پایان ذات از این دو مه

"**"میلادنبی اکرم (ص) و امام صادق(ع)مبارک"**"

در روز هفدهم ربیع الاول برترین و والا مقام ترین بنده محبوب خداوند، خاتم انبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد و عالم ایجاد را به وجود خویش منور فرمود .

پیامبری که خداوند او را با کلماتی مثل:شاهد، مبشر، نذیروسراج منیرستوده است. و نیز در شاناو فرموده است :و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین.او پیامبر رحمت و دریای مهربانی و تجسم زیبایی ها بود پیامبری که سنگش زدند، خاکستر بر سرش ریختند و به او جسارتها کردند، او در عوض نفرین، برای قوم خویش دعا می کرد. دین او نیز، دین رحمت و شفقت و مهربانی است .

فضایل آن حضرت را نمی توان درک یا احصاء نمود. او کسی است که در اقرار به ربوبیت خداوند متعال بر اولین و آخرین سبقت گرفت. امام ائمه، حبیب خداوند و در یک کلام مثل اعلای خداوند سبحان بود .

آنقدر در درگاه خدا به عبادت ایستاد تا پای مبارکش ورم کرد. جابر بن عبدالله می گوید: هر گاه چیزی از رسول خدا درخواست میشد، پاسخ منفی نمی داد .

دشمنان او، آن حضرت را به امانت می شناختند تا جایی که در میان آنان به امین مشهور شد و نیز او را به راست گویی قبول داشتند. مجلس او، مجلس علم و حلم و حیا و وقار بود. بسیار سکوت می کرد و در جایی که نیاز نبود سخن نمی گفت. خنده او تبسم بود و در حال خشنودی و غضب به جز سخن حق چیزی نمی فرمود. هنگامی که کسی به نزد او می نشست، بر نمی خاست تا آن شخص برخیزد

امام صادق علیه السلام که ولادت با سعادت ایشان نیز در هفدهم ربیع واقع شد و دریایی از علوم و معارف نبوی از لسان مبارک آن حضرت برای ما به یادگار مانده و از جمله، بسیاری از فضائل و مناقب رسول خدا را نیز آن حضرت بیان کرده اند، می فرمایند:

رسول خدا لحظات خویش را بین اصحابش تقسیم می کرد پس به این و آن به مقدار مساوی می نگریست. هرگز پاهای مبارک خویش را بین اصحابش دراز نکرد و اگر مردی با آن حضرت دست می داد دست خود را رها نمی کرد تا او رها کند .

 مرحوم قطب الدّین راوندى روایت کرده است:

روزى از امام جعفر صادق علیهالسلام سؤ ال کردند: روزگار خود را چگونه سپرى مى فرمائى ؟
حضرت در جوابفرمود: عمر خویش را بر چهار پایه و رکن اساسى سپرى مى نمایم:
مى دانم آنچهکه روزى براى من مقدّر شده است ، به من خواهد رسید و نصیب دیگرى نمىگردد.
مى دانم داراى وظائف و مسئولیّت هائى هستم ، که غیر از خودم کسى توانانجام آن ها را ندارد.
مى دانم مرا مرگ در مى یابد و ناگهان بدون خبر قبلىمرا مى رباید؛ پس باید هر لحظه آماده مرگ باشمو مى دانم خداى متعال برتمام امور و حالات من آگاه و شاهد است و باید مواظب اعمال و حرکات خود باشم





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۳۲
علی عموحیدری

سلام،غریب تر از هر غریب!
سلام،مزار بی چراغ، تربت بی زایر، بهشت گمشده!
سلام،آتشفشان صبر، چشمان معصوم، بازوان مظلوم، زبان ستمدیده!
سلام،سینه شعله ور، جگر سوخته، پیکر تیرباران شده!
سلام،امام غریب من!


*چگونگیشهادتامامحسنعلیه السلام*

حکومت اموی پس از تحمیل صلح برامامحسنعلیه السلام گرچه به بسیاری از اهداف خود رسیده بود، ولی هم چنان وجودامامحسنعلیه السلام مانع از به اجرا درآوردن برخی از نیّات پلید آنان بود. از جمله اهدافی که معاویه دنبال می کرد تعیین جانشین برای خود بود. وی از اجرای این تصمیم که برخلاف مفاد صلح نامه او باامامحسنعلیه السلام بود وحشت داشت و می دانست که اگر در زمان حیات آن حضرت به چنین کاری دست بزند، بدون شک با مخالفت شدیدحسنبن علی علیه السلام روبه رو خواهد شد. بر این اساس تصمیم گرفت از هر راه ممکنامامعلیه السلام را بهشهادتبرساند. پس از بررسی های زیاد جعده همسرامامحسنعلیه السلام را مناسب ترین فرد برای تحقق بخشیدن به این هدف پلید دید. آن گاه به صورت محرمانه و با ارسال صدهزار درهم به جعده، به او قول داد که اگرامامحسنعلیه السلام را بهشهادتبرساند او را به همسری یزید درخواهد آورد. بدین وسیله جعده آن حضرت را با ریختن زهر در آب آشامیدنی مسموم کرد و طولی نکشید بر اثر آن،امامحسنعلیه السلام بهشهادترسید.

*عبادتامامحسنعلیه السلام *

امامصادق علیه السلام می فرمایند: «حسنبن علی علیه السلام عابدترین مردم زمان خود بودند. آن گاه که به نماز می ایستادند اعضای بدنش از شدّت خضوع در برابر عظمت پروردگار عالم به لرزه در می آمد و رنگ مبارکش دگرگون می شد». ازامامباقر علیه السلام روایت شده است کهامامحسنعلیه السلام حدود بیست بار از مدینه به قصد زیارت خدا پیاده رفت و می فرمود از خدا شرم دارم که غیر پیاده به دیدارش بروم.

*گذشتامامحسنعلیه السلام*

روزیامامحسنمجتبیعلیه السلام از راهی عبور می کردند. مردی از اهل شام با آن حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت بهامامعلیه السلام کرد. حضرتامامحسنعلیه السلام هیچ عکس العملی نشان نداد. وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد،امامعلیه السلام به او نزدیک تر شده، با تبسم به او سلام کردند. آن گاه فرمودند: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای ترا سیر کنم. اگر فقیری بی نیازت سازم. به هرحال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم». چون مرد شامی این رفتار را ازامامحسنعلیه السلام دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اَشْهَدُ انَّکَ خَلِیفُة اللّهِ فی ارضِهِ؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی».





۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۱ ، ۱۸:۵۰
علی عموحیدری